#⃣#آنچه_نباید_میشد
🔻بخش اول:
شرح ماوَقَع
🖋عصرسبزوار؛
موسیوثوق
🔹در اولین مطلب از سلسله مطالب «آنچه نباید می شد»، به بازبینی و مرور حادثه پرداخته میشود. برای این کار، ۳ منبع عمومی وجود دارد: اول، ویدئویی که از طریق دوربینهای محل وقوع حادثه، ضبط و همراه با انتشار خبر حادثه، در رسانهها منتشر شد؛ دوم، گزارش ناتمام گروه رسانهای «کاشف» که شامل اطلاعات و تصاویر جدیدی از این حادثه بود و در رسانههای سبزوار هم بازنشر شد؛ سوم، توصیف دادستان سبزوار از حادثه، که بهعنوان روایت اول در رسانههای محلی و کشوری منتشر شد. در ادامه مطلب، ماجرا بر اساس این منابع روایت میشود.
🔹هشتم اردیبهشت، مردی به نام حمیدرضا الداغی، در اطراف «فلکه سهگوش»، منتظر دختر نوجوانش است تا از کلاس خارج شود. شب است و هوا تاریک. در این بین، او متوجه یک درگیری میشود. در این درگیری، دو پسر جوان، مقابل دو دختر جوان قرار دارند. به نظر میرسد یکی از پسران حاضر، تلاش میکند دست یکی از دختران را گرفته و او را به سمت خاصی بکشاند. در حالی که دختران تلاش میکنند مقاومت کنند، حمیدرضا الداغی وارد صحنه میشود؛ خیلی زود، درگیری بالا میگیرد. تا این لحظه، مشخص نیست چه سخنانی میان آن ۳ نفر که با یکدیگر درگیرند ردوبدل شده است. اما چنان که دیده میشود، حمیدرضا الداغی، سعی میکند با لگد زدن به یکی از پسران، از خود دفاع کند. بلافاصله، هردوی پسرانی که مزاحم دو دختر شده بودند، یکی از جلو و دیگری از پشت، الداغی را مورد اصابت سلاح سرد قرار میدهند. دختران جوان که لابد به شدت ترسیدهاند، از کادر دوربین خارج میشوند.
🔹با شدت گرفتن درگیری، توجه افراد دیگری هم به این دعوا جلب میشود و وارد صحنه میشوند. اگرچه مشخص نیست آنها چه میگویند اما احتمالاً در تلاشاند ماجرا ختم به خیر شود. پس از مداخله این افراد، دو پسری که الداغی را زدهاند صحنه را ترک میکنند یا دستکم دیگر در تصویر ثبتشده دوربین که پخش شده است، دیده نمیشوند.
حالا فقط حمیدرضا الداغی که مصدوم است باقی مانده است، و دو، سه نفر که از سر کنجکاوی، یا برای پایان دادن به دعوا یا هر چیز دیگری، وارد کادر دوربین شدهاند اما جزء عوامل و طرفین دعوا نبودهاند.
🔹الداغی، چاقو خورده و در حالی که دستش روی قلبش است، در خیابان، سردرگم به دور خود میچرخد، که یک راکب موتورسیکلت، او را سوار میکند تا وی را به بیمارستان ببرد. اما پیش از آن که به مقصد اصلی برسد، به هنگام پیاده شدن از موتور، روی زمین افتاده و آمبولانس، پیکر او را حمل میکند.
🔹به گفته متصدی کافه رستورانی در آن اطراف: قبل از این قائله، پسرانی که با الداغی درگیر شده بودند، به کافه رستورانی در همان حوالی رفتهاند. متصدی از آنها میخواهد کافه رستوران را ترک کنند اما یکی از آن دو، لباسش را بالا داده و با نشان دادن چاقوی خود، تهدید میکند: «زیاد سروصدا نکن وگرنه اینجا رو به هم میریزیم.» اگرچه، سپس آنجا را ترک میکنند. قبل از آن که این افراد با دختران مسأله پیدا کنند، با چند نفر دیگر درگیر میشوند اما افرادی آنها را از یکدیگر جدا میکنند.
🔹این، شرح ماوقع است؛ تا جایی که فعلاً میدانیم. در مطالب بعدی، مبتنی بر همین روایت، و البته جزئیات احتمالی بیشتر، به موشکافی حادثه و ابعاد گوناگون آن میپردازیم.
🆔 @AsrSabzevar