🔺قلبهایی که مریضاند!
✍سبزواریان:
🔹در هیاهو و سروصدای پیادهرو، صدای موتور را نشنیده بودم و از زاویهای آمده بود که دیده نمیشد. فقط یک لحظه صدای نحس کسی را شنیدم که نزدیک گوشم داد زد «باوووو» و در حالی که با دو شاخه موتور بازی میکرد از میان دیگر پیادهها راهش را باز کرد و رفت.
🔹من که مرد بودم و آنجا که روز روشن بود و وسط پیادهروی شلوغ در مناطق مرکزی و بازار شهر، اینطور از جا در رفتم و تا مدتی قلبم تند میزد و تا یک روز خلقم تنگ بود! تصور میکردم که زنان و دختران بیپناه شهرم، در مقابل چنین اداهای مسخرهای چطور از جهت روحی به هم میریزند و آسیب میبینند!
🔹درک کردم وقتی از دور زنی یا دختری را میبینم که توسط موتورسوار یا ماشینسواری یا حتی پیادهای، مورد متلکپرانی یا هر نوع آزار صوتی و لمسی قرار میگیرند، در حال تماشای چه فاجعه انسانی هستم!
🔹 هیچگاه حتی لذت پراندن متلکها را درک نکردهام چه برسد به درک لذتی که از آزار دادن مردم عادی میبرند! پسران جوان و مردانی که با رانندگی یک موتور دربداغان یا یک خودرو ارزان یا گران، تصور میکنند سوار بر اسب تکشاخاند و شاهزاده سرزمین غولها شدهاند و اجازه آزار دادن یا صدمه زدن به هر انسانی را دارند!
🔹 اصلاً درک نمیکنم چطور از آزار دیگران میشود لذت برد! حالا گاهی آزار دیگران در حد یک شوخی یا پاشیدن آب یخ بر آنهاست که اثرات موقت دارد و شاید بتوان درکش کرد اما چطور میتوان از خراشیدن روح زنان و دختران بیدفاع لذت برد؟ خیلی احساس شجاعت و مردانگی دارند از اینکه توان آسیبزدن به اینان را دارند؟
🔹بسیاری از همین به اصطلاح مردان، در زمانی که واقعاً نیاز به شجاعت است، زهرهشان آب میشود! وقتی مرزهای سرزمینشان تحت هجوم بیگانه قرار میگیرد، همین مدعیهای الواتی و رجزخوانان داخل هزار سوراخ موش قایم میشوند! بسیاری از همین مدعیها در زندگی روزمره خودشان درمانده و بیعرضهاند! از سربازی، وام و خرج زندگی فراریاند! بیعرضگانی که توان جمع کردن زندگی عادی خود را ندارند، داخل خیابانها راه میافتند و برای شهروندان به خصوص مؤنث – که هنجارهای اجتماعی دستوپایشان را برای دفاع بسته – عرض قدرت میکنند!
🔹میگویند دیگران را در جامعه درک کنید و خود را جایشان بگذارید، ولی بعضی افرادی که اینگونه برای برای دقایقی خوشی، ساعتها آرامش را از یک زن و دختر میگیرند، قابل درک نیستند! همانطور که نمیتوان یک دزد را درک کرد هرچقدر هم فقیر باشد! مردم قدیم و اجداد ما، زمانی که افرادی اینچنین مصداق «في قُلوبِهِم مَرَضٌ» میشدند، اول از همه او را به «لقمه حرام» وابسته میدانستند و نفرینی نثار والدینی میکردند که او را پای چنین سفرهای بزرگ کردهاند!
🔹اینها اکثراً برای ۱۲ سال مدرسه رفتهاند، سر کلاسهای اخلاق و دورههای آموزش ارزشها نشستهاند، در سربازی کلاسهای اعتقادی و اخلاقی رفتهاند ، بعضیهایشان دانشگاه هم رفتهاند و حتی بعضیهایشان فرزند پولدارها هستند! چگونه در کشوری که میلیاردها تومان بودجه عمومی توسط اشخاص و مؤسسههایی، برای آموزش اخلاق هزینه شده، ارزشهای انسانی تا این حد سقوط کرده است؟
🔹امید که کسی پاسخ این پرسش مهم را بدهد!
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰